image

بایگانی مطالب

دسته بندی ‘سفرنامه’

«یازده سپتامبر از روی شماره»

September 13th, 2011
«یازده سپتامبر از روی شماره»

از سه چهار روز پیش هی به ناف ملت می بندند که القاعده تهدید کرده است. فک کنم این روزها به ازای هر یک آدم تو نیویوک و واشینگتن چار تا پلیس وایستاده، جالبه ما این روزها چشم مان به جمال برادران لباس شخصی هم روشن است. انگاری سنتی است در بین جماعت اهل تفحص که یه عمری زور می زنند لباس بپشوند و کلاه بر سرگذارند و یراق بیاویزند بعد یه عمری زور می زنند که از مردم قایم کنند.


جابز رهبر معنوی هزاران اپل دار است

August 26th, 2011
جابز رهبر معنوی هزاران اپل دار است

دو روزی می‌شود که گوشه و کنار خبر کناره گیری «استیو جابز» را از مدیریت اپل می‌شنوم. جابز چهره شکسته ای دارد. مردی پنجاه و چند ساله که از سرطان لوزه المعده رنج می‌برد. اما هر بار که موقع بلند کردن دستش در حالی که یک محصول تازه «آپل» را معرفی می‌کرد او را در رسانه‌ها می‌دیدم با خودم می‌گفتم چقدر باور در یك آدم می‌تواند باشد که می‌تواند و توانست.


زایمان طبیعی هفت و خود دچار شده گی ویندوزی

July 6th, 2011
زایمان طبیعی هفت و خود دچار شده گی ویندوزی

شب را دیگر دفتر ماندم. یعنی دیگر حوصله برگشت به خانه نداشتم. قرار بود ساعت نه صبح نشریه‌ها به دفتر برسد.


کلن مدیر کل آخرالزمان ما هستیم بیا پییش مااا

July 4th, 2011
کلن مدیر کل آخرالزمان ما هستیم بیا پییش مااا

فک کنید یک اشتراک «جی ال وایز» گرفته اید و خودتان را برای آشنایی با شبکه‌های هفت بیجار ایرانی عادت داده اید که روزی چهار ساعت این‌ها را ببینید.


من می خواهم ده میلون دلار پول بهت بدم

June 29th, 2011
من می خواهم ده میلون دلار پول بهت بدم

این نامه‌های بامزه کلاه گذاری و برداری برای خودش داستانی است. هر روز باید بیست تایش را از میل باکس ات پاک کنی و خنده دار است که اصلن فکر نمی‌کنند که این ماجرا دیگر برای جناب خواجه حافظ هم خنده ناک است.


دختری با لباس عروس و هم دلی متروانه

June 29th, 2011
دختری با لباس عروس و هم دلی متروانه

دست و دلم به نوشتن نمی‌رفت. گاه گاهی روی کاغذی چیزی یادداشت می‌کردم و می‌گفتم بعد می‌نشینم و می‌نویسم اما راستش از این که دچار «چس ناله» بشوم هراس داشتم. نمی‌خواستم وقتی نیروی منفی در درونم می‌جوشد. اجازه بدهم به بیرون بریزد. من که کاری برای دیگران نمی‌کنم دست کم با آه و چس و فس بر رنج و تنهایی‌ها و غربت شان نیفزایم.


نامه‌ای برای یک زن پاییزی: من غم‌گینم، تنها ترم

June 27th, 2011
نامه‌ای برای یک زن پاییزی: من غم‌گینم، تنها ترم

الان که‌این نامه را می‌خوانی من از تو دورم، شاید هزاران کیلومتر دورتر از آن چه که بشود تصور کرد. می‌دانی به لحاظ جغرافیایی تو درست نقطه مقابل من در روی زمین هستی ما با هم دوازده ساعت اختلاف زمانی داریم، این اصلن خوب نیست.


به حال از یک چیزی عقب هستم

June 14th, 2011
به حال از یک چیزی عقب هستم

وقتی یک روز از سفرنامه عقب می‌افتم، با خودم می‌گم اشکال نداره فردا وقته و وقتی فردا رو نگاه می‌کنم، می‌بینم از اون روز ده‌ها روز گذشته. نزدیک به یک ماه و اندی است ننوشتم. همه اش بهانه است اگر بگویم گرفتار بودم یا چه و چه. بگویم که کارهای نکرده همه روی هم تلنبار شده است و در تقویمم به روز بعد موکول می‌شود.


وايستا لعنتی

May 21st, 2011
وايستا لعنتی

میدان دوپونت. آدم‌هایی در آمد و شد. صدای آرش سبحانی و ساكسیفون مرد كنار خیابان كه با هم شده آش شله قلمكار در كله‌ام و اولین پستی كه با آپل انشا می شود.


گراس با طعم سوتین و بن لادن برای آرامش دنیا

May 16th, 2011
گراس با طعم سوتین و بن لادن برای آرامش دنیا

روایت امروز من در واقع نقل از یکم می ‌است. امدم تفکیک‌اش کردم، یعنی بعد ساعت دوازده شب را کشیدم به دوم می. آقای اوباما روی صحنه می‌آید. دستور شلیک را خودش داده. شهری در پاکستان. نزدیکی یک مرکز آموزش نظامی. آقای بن لادن کشته شده است.


image
image
image
image
image
image
image
image
image