image
عرفان قانعی‌فرد در گفت‌و‌گو با رادیو کوچه،

«آیا ساواک باعث انقلاب در ایران شد»

8 Oct 2011

http://radiokoocheh.com/article/129451

اردوان روزبه/ رادیو کوچه

 ardavan@koochehmail.com

«عرفان قانعی‌فرد» محقق در حوزه تاریخ معاصر ایران و صاحب چند تالیف در زمینه‌های مختلف است. اما بحث امروز در رادیو کوچه تحقیق او در قالب کتابی به نام «در دامگه حادثه» است که به شرایط و فعالیت‌های ساواک در دوران حکومت پیش از انقلاب ایران اختصاص دارد.

در گفت‌وگوی امروز با مولف کتاب «در دامگه حادثه» به بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاه‌ و نقش ساواک می‌پردازیم. این کتاب حاصل گفت‌وگوهای مبسوط این محقق تاریخ معاصر با بسیاری از کارشناسان ساواک است که از جمله آنان می‌توان به «پرویز ثابتی»، «منوچهر هاشمی»، «علی‌اکبر فرازیان»، «حسن علوی‌کیا» و … اشاره کرد.

آن‌چه در پی می‌آید گفت‌وگوی اردوان روزبه با عرفان قانعی‌فرد است:

آیا چهره ساواک همان سیاهی را دارد که ملو از شکنجه و کشتار بوده و در کتاب‌های تاریخ معاصر و پس از انقلاب خوانده‌ایم؟ واقعن ساواک را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟

وظیفه ساواک کنترل اغتشاش‌ها، برنامه‌های خراب‌کاری سازمان‌های مختلف تروریستی یا سیاسی بوده که مثلن افراد در طی عملیات پارتیزانی در کشورهایی مانند عراق، لبنان و فلسطین و دریافت کمک مالی آن‌ها سعی در انجام اقدامات ضد امنیتی در داخل کشور داشتند. و یا سعی می‌کردند افرادی بی‌گناه و جوانان احساسی را به خود جذب کنند.

ساواک با دستگیری عاملان و تعقیب متواریان هویت واقعی این سازمان‌ها و نهادها مانند نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق، فداییان خلق، کنفدراسیون دانش‌جویان را مشخص کرد و در شناخت جریان‌های به اصطلاح سیاسی موفق بود و به همین سبب این‌گونه جریان‌ها سعی در سیاه‌نمایی و تهمت‌زنی به ساواک و یا قهرمان بودن و سلحشور جلوه دادن خود دارند.

ساواک با دستگیری عاملان و تعقیب متواریان هویت واقعی این سازمان‌ها و نهادها مانند نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق، فداییان خلق، کنفدراسیون دانش‌جویان را مشخص کرد و در شناخت جریان‌های به اصطلاح سیاسی موفق بود و به همین سبب این‌گونه جریان‌ها سعی در سیاه‌نمایی و تهمت‌زنی به ساواک و یا قهرمان بودن و سلحشور جلوه دادن خود دارند

ساواک اکثر خراب‌کاری‌ها و گروگان‌گیری‌های این سازمان‌ها را با شکست روبه‌رو کرد و گروه‌های تروریستی در سال 1355 تحت کنترل ساواک در‌آمدند. مثلن حمید اشرف و بهرام آرام اعدام شدند و مسعود رجوی هم در زندان بود. یا حرکات ایذایی افراد تجزیه‌طلب که توسط حزب بعث عراق تحریک می‌شد مثل جبهه التحریر اهواز و یا قومی‌ها در کردستان مانند حزب دموکرات کردستان ایران که توسط مصطفی بارزانی عامل ساواک به کلی از بین رفت.

مجاهدین خلق که از بطن نهضت آزادی متولد شد، در 18 آبان 1349 هواپیمایی ایرباس خط دوبی – تهران را به بغداد می‌برند. مجاهدین از سال 1348 به بعد وارد عملیات پارتیزانی، سرقت هواپیما، ربودن شخصیت‌ها و دیپلمات‌ها، ترورها و خراب‌کاری، حمل سلاح و مهمات به داخل کشور شدند، با سازمان‌های چریکی فلسطین، قذافی، یمن جنوبی، روس‌ها، بغداد و غیره ارتباط داشتند.

در نزدیکی‌های جشن 2500 ساله شاهنشاهی تحت تاثیر کشورهای عراق و فلسطین سعی در خراب‌کاری در کشور داشتند و حدود صد نفر از آن‌ها در دوازده خانه امن در شهریور 1350 با سلاح، مهمات، بمب و پلاک جعلی دستگیر شدند. در هر دستگیری هم تکاپویی برای شلوغ کردن و اطلاع به خارج توسط نهضت آزادی یا کنفدراسیون صورت می‌گرفت. دروغ و راست درباره وقایع ایران به اطلاع عراق، لبنان، شوروی و غیره می‌رسید. همان کنفدراسیونی که در نشریه خود «خلیج فارس» را «خلیج عربی» می‌نامد.

حتا رابطه و مراجعه مکرر به سفارت شوروی، جناح چپ ترکیه برای جلب هم‌کاری یا سازمان انقلابی حزب توده که مبارزه قهرآمیزی را شروع کرد و افرادی را به چین، کوبا و آلبانی فرستاد، با بعث عراق هم‌کاری کردند و مدتی هم نزد جلال طالبانی مامن داشتند مانند لاشایی، کشکولی، پارسان‌نژاد و غیره. هنری جز سرقت بانک و تلاش برای ربایش سفیر آمریکا نداشتند و تب پارتیزانی و مقاومت مسلحانه و رابطه با شوروی و تقاضای کمک وجود داشته است و چریک‌های فدایی خلق نیز به همین ترتیب.

درباره‌ی افراطیون مذهبی هم گفتند که آیت‌اله سعیدی و یا آیت‌اله غفاری را ساواک کشت. اما آیت‌اله منتظری نوشت که این‌ها به خاطر بیماری‌های دیگری از بین رفتند. یا افراطیون سینما «رکس» را آتش زدند و بعدها شاپور بختیار به احمد مدنی نوشت که آیت‌اله جمی کارگردان اصلی بوده است. پس این نوع برچسب‌ها در دراز مدت پایدار نخواهد بود.

وقتی سازمان مجاهدین خلق قصد داشت در آب تهران سم بریزد و یا دکل برق را منفجر کنند دستگیر شدند. البته بمب‌هایی هم می‌ساختند و مردم بی‌گناه کشته می‌شدند که گاهی هم در بین خودشان بمب منفجر می‌شد، مانند آقای میثمی. یا گروهی خودشان را ترور و تصفیه درون گروهی کردند که آقای «حسین باقرزاده» در این باره مقاله‌ای را منتشر کردند.

بسیاری از این گروه‌های تندرو توسط ساواک یا از بین رفتند و یا به کلی خنثا شدند. اما بسیاری از مثال‌ها درباره قتل‌ها و ترورهایی که توسط ساواک صورت گرفته، اوهامی بیش نیست. مثلن تختی به خاطر ناکامی جنسی در زندگی خانوادگی خود در هتل خودکشی کرد و حتا یک روز قبل از آن به دفتر مرکز اسناد می‌رود و برای فرزندش به وکیل خود وکالت می‌دهد. یا صمد بهرنگی به خاطر بلد نبودن شنا غرق می‌شود، علی شریعتی خرداد 1356 به خاطر مصرف الکل سنگ‌کوب می‌کند و می‌میرد و این‌جاست که آقای ابراهیم یزدی نزد آقای خمینی می‌رود و می‌خواهد که او فتوا دهد که ساواک او را کشته اما آقای خمینی قبول نمی‌کند چون شریعتی را ضد‌روحانیت و عامل وهابی عربستان می‌دانست. خوانساری و شریعتمداری حسینیه ارشاد را بنیاد ضد‌آخوند می‌دانستند.

و باز یک سری توهم‌پردازی‌ها علت مرگ فرزند آیت‌اله خمینی را به گردن ساواک انداختند. اما واقعیت امر چنین نیست و البته بیان این حقایق هم پاک کردند ساواک نیست. اما به هر حال می‌شود موهومات را از حقیقت جدا کرد.

آیا شاه نسبت به مسایل ساواک بی‌تفاوت بود؟ آیا ساواک توانست در برنامه‌هایش موفقیتی را به دست بیاورد؟ نقش ثابتی به عنوان مدیر کل امنیت داخلی در این ماجرا چه بود؟

در پاسخ به این سوال‌تان می‌توان گفت که نطفه اعتراض‌ها در مراسم ختم فرزند آیت‌اله خمینی بسته شد که پرویز ثابتی در آبان 1356 مخالف بود. اما شاه می‌گفت که «نه خیر اجتماعات آزاد است.» بعد آیت‌اله خمینی برای تشکر از مردم‌‌ و یاسر عرفات و غیره سه نامه نوشت. اما در واقع این نامه‌ها اعلامیه‌ای ضد شاه بود و شاه به نصیری دستور داد که نامه علیه ایشان بنویسند و آقای ثابتی معتقد بود که اگر طرف‌داران آقای خمینی دستگیر نمی‌شوند پس نوشتن این نامه به مصلحت نیست. اما از آن طرف شاه به هویدا دستور داد و شخصی به اسم نیکوخواه این نامه را نوشت، مشهور به نامه رشیدی مطلق.

وقتی در سال 1355 سازمان صلیب سرخ به ایران آمد، حدود هفت‌صد نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند که خیلی از آن‌ها مربوط به تروریست‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق و کمک تروریست‌های هوادار عرفات بودند که فاجعه 17 شهریور 1357 را درست کردند

در اردی‌بهشت 57 آخرین مراسم چهلم فرزند آقای خمینی برگزار شد و در حضور داریوش همایون هم مشاجره‌ای بین ثابتی و آموزگار به وجود آمد که ثابتی می‌گفت 1500 نفر دستگیر شوند اوضاع آرام می‌شود و حتا توسط هویدا گزارشی به شخص شاه نوشت اما شاه فقط اجازه 300 نفر را داد که بعدها ناصر مقدم آن‌ها را آزاد کرد. دو ماه همه چیز آرام شد و در پاسخ به تاریخ شاه هم به وضعیت این دو ماه پرداخته شده است. اما شاه به خاطر روابط استراتژیک با آمریکا که می‌خواست با کارتر درگیری پیش نیاید و نرمش نشان دهد، عقب‌نشینی کرد که کنترل را از دست داد.

از دو سال قبل که ساواک به شاه گزارش داد و آقای ثابتی نوشت که فرار به جلوی  عاقبت خوشی ندارد و تکرار باد کندی است برای ایجاد بحران و متاسفانه شاه قبول نکرد، کنترل از دست او خارج شد.

وقتی در سال 1355 سازمان صلیب سرخ به ایران آمد، حدود هفت‌صد نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند که خیلی از آن‌ها مربوط به تروریست‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق و کمک تروریست‌های هوادار عرفات بودند که فاجعه 17 شهریور 1357 را درست کردند. عرفاتی که چک‌های سیصدهزار دلاری ساواک شاه را هم دریافت کرده بود. بعدها آقای بنی‌صدر در همان چند روز در روزنامه «لوموند» می‌گوید 3 هزار نفر توسط شاه و ساواک کشته شد اما هرگز کسی نه به رقم آمار در آن ایام اشاره کرد و نه به علل و سبب اصلی آن.

بنابراین به قول آقای پرویز ثابتی زمینه بروز انقلاب از سال 1355 تشکیل شد و در شش ماه آخر شدت گرفت و ضمنن آقایان چمران، یزدی، قطب‌زاده و مقدم با آمریکایی‌ها و دست‌گاه کارتر در رابطه بودند که به ایران فشار بیاورند و موقعی که شاه تصویب کرد که صلیب سرخ به ایران بیاید، مخالفان دریافتند که دست شاه زیر ساتور است و نشانه انقلاب در سال 55 وجود نداشته و شاه بنا به بیماریش و رابطه استراتژی با آمریکا با بحران رهبری روبه‌رو شد، به عبارتی فلج شد و کشور را به راستی ول کرد.

از آن لحاظ هم بله ساواک از بین رفت و بخش ضد جاسوسی آن هم مرخص شدند. وقتی که انقلابیون در کشور مسلط شدند چمران و یزدی با آمریکایی‌ها در ارتباط بودند، مسئله شوروی و بلوک شرق مطرح بود، و در نتیجه برخی از کارمندان مانند آسفی، علوی و غیره را دوباره به کار دعوت کردند. تقریبن دو سوم افراد ضد جاسوسی را آوردند و بعد از دوسال هم بازنشست کردند. چون انگلیس و آمریکا با ایران به خاطر وجود روس‌ها و بلوک کمونیستی منافع مشترک داشتند و از مشاوره متخصصان ساواک هم بهره می‌گرفتند که می‌توان به افرادی مانند تیمسارها کاوه و فرازیان اشاره کرد که با امان‌نامه آقای ابراهیم یزدی به ایران آمدند.

شما اشاره‌ای داشتید به نقش ساختاری ساواک در وزارت اطلاعات فعلی که می‌توانست یکی از سوالات من باشد اما شما پاسخ‌گو بودید. اما با توجه به نوشته شما در مجموعه کتابی که اخیرن منتشر شده و دیدگاه‌های امنیتی، به نظر شما آیا می‌توان گفت در انقلاب ایران نه ساواک مقصر بود و نه عوامل خارجی بلکه خود شاه وضعیت را رها کرد و مردم خودشان انقلاب را انجام دادند؟

بله منظور من هم این بود که مردم ایران خودشان باید مسوولیت ایران را قبول کنند و توهم به گردن دیگران انداختن به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. اگر ما بپذیریم که انقلاب ایران توسط اشخاص دیگری صورت گرفته و مردم هیچ کاره بودند، مانند ماجرای عزاداری 28 مرداد و سینه‌زنی زیر علم مصدق‌السلطنه است که آی کودتا شده است. در کل مردم ایران باید مسوولیت کاری را که انجام دادند بپذیرند.

می‌توان گفت ساواک در آن ایام به صورت صددر‌صد موفق نبوده اما چندان مقصر هم نبوده است. چون با کنترل نیروهای تروریستی که جامعه را به آشوب می‌کشیدند می‌خواست به نسل جوان آن روزها همان شعر اخوان را بگوید که «فریبت می‌دهند این سرخی بعد از سحرگه نیست». اما در آن ایام گوش‌ها پر بود و شور و هیجان انقلابی مردم را گرفته بود و شاه هم به خاطری مریضی که داشت کشور را ول کرد و رفت.

 
کلیدواژه ها: , , , , , , , , ,

نظر شما چیست؟

image
image
image
image
image
image
image
image
image