تاریخ انتشار: 18 آبان 1388
http://zamaaneh.com/ardavan/2009/11/post_324.html
اردوان روزبه
نمیدانم به این موضوع توجه کردهاید؛ انگار هر روزی که در ایران بحرانی شروع میشود، اولین اشعاری که دوباره خوانده میشود، ترانههای گروهی خاص از خوانندگان ایرانی است. که وقت مصرفش را همین موقع ها می دانند.
خوانندگانی که فضای موسیقی آنان را کمتر در عالم شش و هشت و یا در جمعهای جشن و عروسی میشنویم. آنهایی که وقتی یاد حماسهها و یاد لحظهها میافتیم، اولین کسانی هستند که به خاطرشان میآوریم و ترانههایشان را میخوانیم.
شاید خیلیها باشند که بتوانیم راجع به آنان صحبت کنیم؛ از خوانندگان دوران مشروطیت گرفته تا امروز. اما به بهانهی سالمرگ فریدون فروغی، آنهم بعد از اتفاقات خرداد ماه امسال، یاد فریدون فروغی و فرهاد مهراد کردم. دو خوانندهای که بسیاری حال و هوای اشعار ترانههای آنان را بیشتر چپ میدانند. کسانی که پیش از انقلاب ۵۷ در دورهای مجبور به سکوت شدند و بعد از آن هم همینطور.
کیومرث پوراحمد، کارگردان ایرانی، هنگام مرگ فریدون فروغی میگوید: «فریدون برای دوبار میمیرد؛ نخستین بار وقتی مرد که نتوانست بخواند و دومین بار وقتی مرد که میخواست بخواند. فریدون را فراموشی و خاموشی کشت.»
فروغی در فروردین ماه سال ۱۳۷۹، به پیشنهاد حمید رضا آشتیانیپور، کارگردان و به امید اخذ مجوز، ترانه «میتراود مهتاب» را با شعری از نیما یوشیج برای فیلم «دختری به نام تندر» خواند. اما شرایط تغییر نکرد. بازهم فرصتی به او برای خواندن داده نشد.
این فقط بخشی از فرازهای روزهای سخت و طولانی فریدون است که پس از انقلاب، بارها و بارها برای خواندن و بودن تلاش کرد. اما هیچگاه این فرصت به وی داده نشد.
او یکی از خوانندگان مطرح پیش و پس از انقلاب ۵۷ ایران بود. چرا که بعد از انقلاب، آهنگهای او با کاستها، سیدیها و بعدها امپی۳ها، دست به دست میشد. نسلهایی که شاید فاصلهی سنی آنان با فریدون فروغی که متولد بهمن ماه ۱۳۲۹ بود، بسیار به حساب میآمد. همانطور که این فاصله با فرهاد مهراد که او هم متولد ۲۹ دی ۱۳۲۲ بود و در سال در پاریس ۱۳۸۱ درگذشت، زیاد بود. اما هنوز انگار در فضای زندگی جوان سال ۱۳۸۸ حضور دارد، رنگ نباخته و گر گرفته و آتشین به زمزمه کردن فرا می خواند: … یار دبستانی من، با من و همراه منی…
فرهاد مهراد هم سالهای پایانی عمر را با رنچ و مشقت و تنهایی و با آرزوی این که بتواند برخی از ترانهها را بخواند، به سر برد. اگر چه فرهاد توانست در سال ۱۳۶۹ آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر کند و یا گاهگاهی با پیانو بنوازد. در سال ۱۳۷۶ نیز «وحدت» را منتشر کرد که بازخوانی ترانههای دههی ۵۰ او بود. همچنین در سال ۱۳۷۷ در هتل شرق تهران کنسرتی اجرا و آلبوم «برف» را منتشر کند.
اما به هرحال، هیچکدام از اینها حمایتهای دامنهداری نبود و فرهاد نیز در سن ۵۹ سالگی در پاریس، دیده از جهان فرو بست. در حالی که فقط توانسته بود تک و توک کارهایی را ارایه کند.
جوانها راجع به این دو خوانندهی چند نسل چه نگاهی دارند؟
سیروس، دانشجو، در این باره میگوید:
من احساس میکنم که موسیقی دو جایگاه متفاوت در ذهن انسانها پیدا میکند. یا خاطرهای شیرین برجای میگذارد و یا خاطرهای مبارزاتی است. این دو بزرگوار به دلیل دورهی زمانیای که در آن شروع به خواندن کردند، کلیهی نواهایشان در ذهن مردم ما به عنوان نواهای مقاومت در برابر استبداد شناخته میشود. همانطور که این مهم در سبک شعر، موسیقی و نوع خواندنشان هم به وضوح به چشم میخورد.
این که در آن زمان چقدر تاثیر داشتند؛ میتوانم بگویم که ما مردم ایران با هیجانات بیشتر ارتباط برقرار میکنیم تا منطقهای راهنما. خُب، این دو بزرگوار در مقام استادی موسیقی و در لفافهی کلام و شعر، مهم هدایت احساس مردم را به خوبی انجام دادند.
هرچند که فرهاد خود، سبک نویی را در موسیقی پاپ ایران بنا گذاشت. سبکی که الان هرکس بخواهد آن را بازخوانی کند، با سختی زیادی روبرو است. ولی سابقهی مبارزاتی او و سبک جدیدی که در خواندن وارد موسیقی ایران کرد، فرهاد را در جایگاه بسیار بالایی قرار داد. این مهم در مورد فریدون هم با حدت و شدتهای متفاوت صادق است.
علی که او نیز دانشجو است، نظرش را در مورد این دو خواننده چنین میگوید:
فرهاد و فریدون فروغی، به عنوان دو خوانندهی دههی پنجاه یک سری کارها را اجرا کردند که به تعبیری صدای اعتراض جامعهی روشنفکری ایران آن زمان به رویدادهای سیاسی و اجتماعی پیرامون خود بود. در نگاه کلانتر، اعتراضی بود که به انقلاب منجر میشود.
این صدای اعتراض در بخشهای دیگر هنری نیز دیده و شنیده میشد؛ برای نمونه میتوان در سینما به فیلم «گوزنها»ی مسعود کیمیایی اشاره کرد. یا در موسیقی اصیل، به کارهای گروه «چاووش» به خوانندگی محمد رضا شجریان و یا شهرام ناظری و آهنگسازی محمد رضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان اشاره کرد.
با فرهاد و فریدون در دههی ۶۰ همان برخوردی میشود که با تمام روشنفکران و فضای روشنفکری ایران میشود؛ آن هم حذف است و همهی آنان از صحنهی جامعه حذف میشوند. ایزوله و از یاد برده میشوند. اگر اعتراضشان کمی قویتر بوده است، کارشان به اعدام کشیده میشود که مشخصا در رابطه با روشنفکران چپ مصداق پیدا میکند.
البته در دههی ۷۰ جامعه دوباره به یادشان میآورد و نگاهی دوباره به آنها میاندازد. اما دیگر آن فروغ گذشته را ندارند و آرام آرام صحنهی زندگی را ترک میکنند…
به هرحال، فرهاد مهراد و فریدون فروغی دو خواننده هستند که همیشه ما وقتی شور انقلابی داریم به یادشان میافتیم و انگار در ذهنهای ما همیشه زندهاند، برای روزی که پرقدرت به یاد یاران دبستانیمان میافتیم و به یاد جمعهی خونین.